جنگ غزه بر عید فصح تاثیر گذاشته است


البته از آنجایی که یهودی بود، دوشنبه شب عید سدر مماس شد. عقب نشینی های غیر متعارف بر اساس نگرانی های حاضران: سلام عرفان و قدردانی های موقر 7 اکتبر و جنگ جاری در غزه. به حدی که کشمکش معمولی برای برابری جنسیتی تا حد زیادی از بین رفته است.

من با هیچ یک از این تزیینات کاری نداشتم، تنها پیشنهاد من – گذاشتن زیتون در بشقاب سدر به عنوان نمایشی لال از رنج فلسطین – در تابشی از سرزنش ناپدید شد. بدون زیتون، بدون پرتقال – آن را ساده نگه دارید. انگار می‌خواهم به جای تخم‌مرغ در بشقاب با چشم گوسفندی پیشنهاد بدهم تا نشان‌دهنده رسانه‌های اجتماعی باشد. من میفهمم. هر گروهی زخم های خود را گرامی می دارد در حالی که زخم های دیگران را کوچک می شمرد. به همین دلیل است که دنیا اینگونه است.

در عوض، یک صندلی خالی بود که روی آن عکسی از گروگان، نعما لوی، و تابلویی که ویژگی های تحسین برانگیز بسیاری را توصیف می کرد، چسبانده شده بود. آیه ای که توضیح می دهد که الیاس امروز نخواهد آمد. معمولاً به صورت مشروط ظاهر می شود. ما همیشه در را برای استقبال از او باز می کنیم. بچه‌ها آن را دوست دارند، و در سال‌های گذشته مخفیانه از قبل بیرون می‌رفتند و وانمود می‌کردند که الیاس هستند. امسال نه؛ ما در را برای ملاقات با آن حضرت باز نکردیم، زیرا او احتمالاً بیش از حد مشغول رسیدگی به بدبختان است.

حوالی ساعت 20:30، زمانی که نمایش تازه شروع شده بود، به همسرم زمزمه کردم: “ما هرگز غذا نمی خوریم.”

در بیشتر موارد، من میزبان هستم، بنابراین برای هر چیزی که کسی سر میز می آورد، لبخند زدم و سرم را تکان دادم. گرچه با پیشروی سدر، لبخند کمرنگ شد. در یک مقطعی احساس کردم که مجبور شدم به این نکته اشاره کنم که این اولین بازی ما از لحاظ رنج نیست، که یهودیان سدرز را در اردوگاه های کار اجباری نگه داشته اند، و در حالی که من تماماً طرفدار اعتراف به بحران هستم، از عید پسح متنفرم. قلب جشن آزادی، به از دست دادن احساس شادی مبهم شده توسط رویدادهای جاری. ما همچنان باید قدردان فضلی باشیم که در انتظار ماست و همراهی یکدیگر، عزیزانی که تاریخ تاکنون با برخی نظارت های نامشخص از کشتن آنها ناکام مانده است.

با اشاره به آهنگ عجیبی که درباره «یک بچه ای که پدرم برای دو زوزیم خریده بود»، گفتم: «ما هنوز در پایان «چاد گدیا» را می خوانیم. این قسمت مورد علاقه من است.

خیلی چیزها رفت، مثل همیشه. ماتزه همسرم چگالی کامل یک گلوله توپ بود. مرغ لذیذ بود، علیرغم اینکه مجبور بود بیشتر از حد لازم در فر بنشیند زیرا لبه های تیز مختلف هدیه شعله ور می شد. بچه‌ها همچنان زیر میز بازی می‌کردند، انگار دنیا مکانی فوق‌العاده برای کاوش است، آماده پذیرایی از همه با آغوش باز.

زندگی من را می توان به سه بلوک 20 ساله سدر تقسیم کرد. از سال 1960 تا 1980، پدربزرگ و مادربزرگ من در کلیولند با جوک باکس پدربزرگم، یک شتل لهستانی به زبان عبری که همیشه «hamma-humma-wumma-chumma» بود، سدر می‌خوردند.

سپس 20 سال در خانواده شوهرم در اسکوکی، با ایرو که از سوزاندن مزخرفات گریه می‌کرد و دوروتی برای همه سر و صدا می‌کرد و یک تمیزکننده آشپزخانه تبدیل‌شده در حال شستن ظروف بود. گاهی به او فکر می‌کردم: او با آهنگ «داینو» ما چه کرد؟ گروه کر “بمیر! بمیر! اوه!” آیا او فکر می کرد که یهودیان شعار مرگ می دهند؟ زیرا در برخی محافل اینگونه به ما نگاه می کنند. گاهی اوقات آرزو می‌کردم کاش واقعاً همان آدم‌های خون‌ریز و خون‌ریزی بودیم که از آنها ساخته شده بودیم – اگرچه، با توجه به رویدادهای جاری، به شما یادآوری می‌کنم که مراقب باشید چه آرزویی دارید. زیرا گاهی اوقات آن را دریافت می کنید.

و سپس، در 20 سال گذشته، دو ده نفر یا بیشتر در خانه ما جمع شدند و بازدیدکنندگان ظاهر شدند – ما سه عصر دوشنبه داشتیم. زیاد صحبت کردن، بحث کردن، پذیرش. سر سفره پنج مرد جوانی نشسته بودند که انشاءالله تا عید پاک آینده ازدواج می کردند و اگر غزه اینقدر هوا نمی کشید شاید به آن اشاره می کردم.

اما جنگ برعکس زندگی عادی است و شکایت از این که پژواک ضعیف فریادهای سراسر جهان شادی ما را غرق می کند، بی رحمانه است. رنج نیاز به شناخت دارد. این هم نیاز به راه حل دارد. فکر نمی‌کنم کسی روز دوشنبه دعا کند که این کابوس قبل از عید فصح بعدی تمام شود – به همین دلیل است که سه‌شنبه شب یک سدر دوم در برادرشوهر و خواهر شوهرم در اسکوکی وجود دارد تا هر چیزی که شب اول از دست رفته را پوشش دهد. . دعا برای همین است، درست است؟ التماس برای امر خیالی برای رسیدن به غیرممکن. ارزشش را دارد برای امتحان. زیرا به نظر می رسد هیچ چیز دیگری کار نمی کند.



دیدگاهتان را بنویسید